تو در من آن تب گرمی که آبم می کند کم کم / نگاهت نیز چون مستی خرابم می کند کم کم / منم آن کهنه دیواری به جا از قلعه های سنگ / که باد و آفتاب آخر خرابم می کند کم کم .
1390/09/07 - 02:55 در دست نوشته های فراق